«مرغ پریشان» وصف الحال خودم
من در امواج و طوفان زندگی سرگردانم
قطره های اشک سرازیر شده از دیدگانم
چه می دانم کجا سرگردانم من نمی دانم
سراسر قصه زندگی آه و درد بی درمانم
سال ها می شمارم چشم دوخته آسمانم
من مرغ پریشان بر شاخسار زندگی سرگردانم
عمر صرف شد شب و روز قصه بر زبانم
قصه راز و زندگی سرنوشت خود را نمی دانم
در باغ زندگی سرگشته و من حیرانم
تقدیر و سرنوشت آتش زده بر دل و جانم
از (الف) تا (ی) سال ها سروده نوشتم
اما قصه نانوشته خود را هرگز نمی دانم
سال ها نوشتم و قصه زندگی هرگز نمی خوانم
«جورمند» در سرای زندگی من پریشانم
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861) bijanjoormand.blogfa.com
زندگی منبع
درباره این سایت