«مرغ پریشان» وصف الحال خودم
من در امواج و طوفان زندگی سرگردانم
قطره های اشک سرازیر شده از دیدگانم
چه می دانم کجا سرگردانم من نمی دانم
سراسر قصه زندگی آه و درد بی درمانم
سال ها می شمارم چشم دوخته آسمانم
من مرغ پریشان بر شاخسار زندگی سرگردانم
عمر صرف شد شب و روز قصه بر زبانم
قصه راز و زندگی سرنوشت خود را نمی دانم
در باغ زندگی سرگشته و من حیرانم
تقدیر و سرنوشت آتش زده بر دل و جانم
از (الف) تا (ی) سال ها سروده نوشتم
اما قصه نانوشته خود را هرگز نمی دانم
سال ها نوشتم و قصه زندگی هرگز نمی خوانم
«جورمند» در سرای زندگی من پریشانم
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861) bijanjoormand.blogfa.com
خدا حافظ مادر (هدیه نثار به روح مادرم)
مادر همیشه در قلب منی
در این دنیا مهربان تر از مادر کیست؟ بعد خدا مهربان مادر است و هیچ نیست
مادر جان با رفتن تو بهار زندگی ما خزان گشت مهر و محبت هایت تا ابدیت تاریخ در قلب شکسته و جسم و روح ما باقی خواهد ماند.
مادر تو تا صبح بر بالین من ستاره ها را شمردی
موهای سیاهت را به خاطر من تو سپید نمودی
مادر تو رفتی و ما را تنها گذاشتی ما را با درد و رنج و غم ها گذاشتی
آری
مادر یعنی آن شب زنده داری ها
بیداری و خاطره ها طفل در آغوش کنار گهواره ها
مادر آن لالایی ها
قصه ها و داستان ها
کنار پنجره و نگاه ها به سوی خدا
مادر روشنی بخش خانه ها
مادر گُلی از گُل های خدا
مادر گُل واژه عشق و ایثارها
مادر مهر و محبت و امید و آرزوها
مادر یعنی دوستی و شادی و صفا
مادر مودت و یکرنگی ها
مادر عطر گل یاس و شبنم و لاله ها
مادر آن عشق و عاطفه ها
مادر همنشین با فاطمه زهرا (س)
و مادر امید به فردا
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861) bijanjoormand.blogfa.com
مقدمه
به یاد زنده یاد شاعر گرانقدر سهراب سپهری
با سلام و ادب و احترام
آری با نام سهراب در اذهان عموم و علاقهمندان به شعر و فرهنگ و ادب سرودههای هشت کتاب تداعی میشود و آثاری که در تاریخ زمان به یادگار باقی خواهد ماند آنقدر سرودههای سهراب پر محتوا و دارای معنی و مفهوم خاص خود میباشد که برای هر کس قابل استدراک نمیباشد او سطحی نگر نبوده پیرامون هر موضوع افکار او تا عمق هر مطلب نفوذ کرده و بینش فکری او حتی از عمق اشیاء و دل خاک و گیاه عبور و آنچه برداشت نموده در قالب شعر به تصویر کشیده که باید برای درک مطالب در ابعاد مختلف تجزیه و تحلیل شود افکار او در بینهایتها سفر کرده و از کره خاکی گذشته است و تا «خدایی که در این نزدیکیهاست» رفته است. و او خالق عالم هستی را شناخته و قدرت خداوند در همه چیز را درک نموده آری او علاوه بر سرودن شعر در نقاشی دارای مهارت و تبحر خاص بوده است که آثار زیادی از او به یادگار مانده از طرفی سفرهای زیادی به خارج از کشور داشته و به آداب رسوم و فرهنگ و تمدن تعدادی از کشورها آشنایی داشته ولی کشور و وطن خود کشور اسلامی ایران به خصوص زادگاه خود کاشان را دوست داشته در سرودههایش از کاشان یاد نموده «من اهل کاشانم روزگارم بد نیست» درباره سهراب باید کتابها نوشته شود تا شخصیت واقعی او شناخته شود.
اینجانب فقط اشارهای به این شاعر گرانقدر و هنرمند ارجمند نمودهام. چون زادگاه من روستای خسروآباد از توابع بخش میمه استان اصفهان میباشد و از نظر موقعیت جغرافیایی و فرهنگی با کاشان همجوار میباشد بالطبع بین دو منطقه رفت و آمدهایی از قدیمالایام تا به حال وجود داشته است. علاقهمندان به شعرهای سهراب اطلاع دارند که ایشان به گلستانه کاشان علاقه وافری داشته است و اشعار زیادی در آنجا سروده است بنده هم به آن منطقه رفت و آمد داشتهام چون تعدادی از بستگانم در منطقه جوشقان قالی و روستای ورکان و نقاط دیگر ست دارند شایان ذکر است حقیر یکی از علاقهمندان به شعرهای استاد سپهری هستم و در آن زمان چندین بار در گلستانه کاشان با ایشان دیدار داشتهام. جا دارد به یاد استاد عزیز یکی از خاطرات خود را بنویسم. زمانی من به گلستانه رفته بودم ایشان هم آنجا حضور داشتند آن منطقه دارای طبیعت زیبا و در فصل بهار آب و هوای مطبوع و دل انگیز دارد و هر کس دارای ذوق و قریحه در شعر باشد آماده سرودن میشود. یاد دارم باقیمانده درخت قطع شدهای آنجا وجود داشت که استاد سپهری به عنوان صندلی از آن استفاده میکرد. و در سکوت مطلق مشغول نوشتن شعر میشد و ساعتها آنجا بود و یک عدد کوله پشتی هم همراه خود داشت که مقداری مواد خوراکی و وسایل مورد نیاز در آن موجود بود و موقع نوشتن کمتر با کسی صحبت میکرد.
یاد دارم درختان توت در آن منطقه وجود داشت یک روز با ایشان از درختی مشغول خوردن توت بودیم که دیدم استاد یک دانه توت سالم را برد و در گوشهای روی زمین گذاشت و برگشت و مشغول خوردن توت شد، من گفتم استاد توت را کجا بردی اظهار داشت روی توت مورچهای بود آن را روی زمین گذاشتم که آن مورچه مصرف کند. چون آن مورچه زودتر از من آمده بود. و حق او بود.
آری همین عمل نمایانگر انسانیت یک انسان و مهر و محبت و عاطفه و مهربانی موج میزند بلی سهراب رفت اما نام و یاد و آثار او در عرصه و گستره تاریخ کهن و فرهنگ و ادبیات پارسی ایران زمین کشور عزیز اسلامی ما همواره جاودان و در صحنه روزگار به یادگار خواهد ماند و به یاد این استاد عزیز و دوست شاعر به رسم یادبود و یادگار سرودهای که در کتاب به رنگ زندگی بنده به چاپ رسیده است تقدیم مینمایم.
عشق زنده است « به یاد سهراب سپهری»
«با مدعی مگوید اسرار عشق و هستی تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی حافظ»
هنوز هم عشق در قلب شقایق هست
زندگی جاری زلبخند شقایق هست
آری آن روز که سهراب اینگونه نوشت
«تا شقایق هست زندگی باید کرد»
خبر از دل پر درد گل یاس نداشت
شاید سر هر کوی و برزن
هزاران یاس و آلاله میکاشت
شاید به پاس احترام گلهای مینا محبت میکاشت
و شقایق را نماد زندگی میپنداشت
و باید به رسم ادب
به شاعر این قرن احترام گذاشت
و دانست «تا شقایق هست زندگی باید کرد»
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861)
bijanjoormand.blogfa.com
مقدمه
تقدیم و هدیه به خانوادههای عزیز و ارجمند و محترمی که با اهدای اعضای بدن عزیزان خود حیات و زندگی و امید به دیگران هدیه میکنند.
دختر جوانی به نام هدیه در اثر سانحه تصادف دچار مرگ مغزی میشود. پدر و مادر و بستگان او منتظر بازگشت حیات وی و دست به سوی خدا که ای خدا بیماران را شفا ده دل منتظران را شاد کن. که ناگهان توسط تیم پزشکی اعلام میشود دیگر هیچ امیدی نیست از طرفی در بخشهایی از بیمارستان تعداد سه نفر جوان جهت ادامه حیات به کلیه و ریه و قلب نیاز دارند با رضایت والدین، هدیه به واحد پیوند انتقال و پس از مدتی سه نفر به حیات خود ادامه میدهند. راستی با این گذشتها زندگی چه زیباست در کنار شقایق و گلهای زیبا
آری پس از خزان بهاریست و در نوامیدی امید نهفته است و اگر گلی پژمرده و پرپر شود غنچهای شکوفا میشود و پس تاریکی روشنایی و نور امید وجود دارد. با نغمه سرایی بلبلان و کنار شقایق و گلهای زیبا باید زندگی کرد آری عمر ما مثل عمر گل کوتاه هست بیایید در صحنه روزگار نغمههای شادی سر دهیم و قدر دوستی و صفا را بدانیم که ارزش انسان به انسانیت انسان است.
«زندگی با گذشت شیرینه»
یکی رفته و او قلبش را جا گذاشته
او را بهر هدیهی بیماران خدا گذاشته
از خودت دست بکش مهربونی اینه
وقتی میبخشی دلا زندگی شیرینه
حالا درون من یک نفر با من میخونه
همه یک روز میرویم و خوبیها می مونه
تا هستی ببخش و هدیه کن هرچه داری
تا هماره نام نیکت بماند یادگاری
آدمهایی که در دنیا به فکر یکدیگرند
مثل اعضای یک بدن در یک پیکرند
از خود گذشتی و زندگی هدیه دادی به من
خدا از تو راضی و زندگی شده امن
اکنون نفسی هست در سینه جاری
قلب هدیه در سینهای می تپد یادگاری
پیوند کلیه جوانی را نجات داده بهر امید
آری هدیه زندهاست با شادی و نوید
او در کنار گلهای زیبا همراه ما
انگار که قدم میزند با من و شما
خدایی که زندگی هدیه داده به ما
بدان امانت است نزد من و شما
از کبر و غرور و خودپسندی حذر کن
به حوادث روزانه روزگار نظر کن
نه مال و ثروت ارزش دارد در دنیا
جز کفن تو کجا خواهی بُرد مال را
در قبر تاریک و تنگ تو هستی تنها
کاری کن که دادرس تو باشد خدا
تا به خود بجنبی عجل رسد از راه
عاقبت عمر کوته رسد به آخر راه
سوم و هفتم و چهلم فقط گریه ها
دگر رَِوی برای همیشه تو از یادها
گر نام نکو بماند زتو در صحنه روزگار
تو هستی در جهان همواره پایدار
«جورمند» نام نیک میماند یادگار
چو هستی نیکی کن در این روزگار
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861)
bijanjoormand.blogfa.com
تکلمه ردیف و قافیه های زمانه
دیگر جای بحث ردیف و قافیه های تکراری در غزلها نیست که در بیت اول و مصرعهای دوم الی آخر قرار میگیرند و مبادا وزن شعر اندکی کم یا زیاد شود و افاعیل عروضی متناسب با ادبیات باشد و گاهی نام گُل و گهی رنگ و روی بلبل تغییر نماید و گاهی از نامی از می و پیاله و ساقی و دستی بر گردن یار برده شود و با این واژههای تکراری، قدح خالی از می ناب گردد و در دستها بدون یار در دل خاک آرام گیرد.
اکنون در عصر ارتباطات و صنعت و تکنولوژی و نوآوری و فناوری و خلاقیت و پیشرفت علم و دانش در عرصه های مختلف، واژه ها و معنی و مفاهیم سروده باید متناسب با پیشرفت بشر باشد.
اکنون قافیه روزگار، قلب مردم و ردیف یکپارچگی و وحدت و وزن آن سنگینی و متانت و مناعت و احساس و نوع دوستی و مبارزه با ظلم و استبداد و مبارزه با فقر در عرصه جهانی و حمایت از مظلومان تاریخ بیداری اُمتها میباشد. از طرفی، قافیه ها، آن سرو قامتان تاریخ در گُلستان لاله ها بوده که ایثار، رشادت و شهادت در وزن حماسه آنان نهفته است و بزرگترین غزل سرایان عصر حاضر آنان هستند. که عشق را معنا کردند و سرودههای ناب آنها در بهار آزادی در دل لاله روئیده و و ظلم و اشغالگری را از صحنه تاریخ این مرز و بوم محو و از روی نقشه جغرافیا طرد نمودند و بار مسئولیت سنگین از آنان به دوشن ما بجا و یادگار مانده که باید به مقصد دوست برسد.
اکنون وزنی مورد نظر است که باید همه در آسایش و رفاه باشند بینش فکری باید در حدی باشد که از مرزهای آبی، خاکی، جغرافیایی گذشته و در آفریقا آن فقرا و گُرسنگان را لمس و احساس نمائیم و کمکهایی برای بندگان خدا ارسال شود هر چقدر وزن آن بیشتر باشد مرگ چند نفر در اثر فقط با تأخیر مواجه شود.
اینجاست که وزن و ردیف و قافیهها در دل و قلب ملّتها جا میگیرند. و وقتی که در یک صف واحد قرار گیرند جلوی ظلم و دشمنان در مناطق همچو فلسطین و غزه مظلوم، ملّت بیگُناه افغانستان و عراق و غیره گرفته خواهد شد.
آن موقعی که کودکی در بغل پدر به شهادت میرسد و نقاط دیگری اقصی نقاط جهان اعم از سیاه و سفید مورد و اشغالگری قرار میگیرند و و موقعی که اشک یتیمان از بیمهریها و کمبود محبت جاری میشود قلب عاطفهها و قافیهها جریحهدار میگردد و اکنون همه ما باید در امتداد جاده مهر و محبت و عطوفت و مبارزه با فقر اقتصادی مادی و فرهنگی حرکت نمائیم و سرودهها باید وصفالحال و توصیف کننده این قبیل مسائل باشد و از همه مهمتر متعاقب تمام موارد موصوف، باید توام با عمل در راستای آلام دردمندان و نیازمندان در سطح جهان باشد.
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861)
bijanjoormand.blogfa.com
کاش در پرواز بودم بر فراز جنگُل های گیلان من آنجا |
تابلویی می کشیدم قشنگ و زیبا به رنگ خدا |
تصویری از شقایق لالهها آن گُل های زیبا |
روی آن می نوشتم مهر و محبت و یکرنگی و صفا |
خوشه باران می چیدم از لا به لای آن ابرها |
پرواز می کردم به سوی آسمان تا نزدیکی خدا |
از آن بالا چه زیباست کنار ساحل و غروب دریا |
آری در کنار شقایق باید زندگی کرد تا طلوع فردا |
پاییز 98 نطنز
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861)
bijanjoormand.blogfa.com
دوست دارم جنگُل های گیلان |
آن باد و باران |
قدم زدن کنار ساحل |
کنار رود و آب و گُل |
نقاشی روی ماسه ها |
نقش کوه و جنگُل و دریا |
نقش آدم های با محبت و صفا |
نقش دوستی ها مهر و وفا و یکرنگی ها |
نقش دل و صدای قلبها |
نقش انسانیت انسانها |
گاه می دویدم دنبال پروانهها |
تماشای آن گُلهای زیبا |
وزش باد و رقص برگها |
زیبایی گُلها |
آن باغ و بوستانها |
پرواز کبوتران در جمع یاران |
آوای مرغان دریا |
در کنار ساحل آن ماهیهای قشنگ |
گُلهای رنگارنگ |
آن مردم خوب و مهربان |
سلام ما به مردمان گیلان |
سرزمین شیران و دلیران |
امواج دریا ترنم و نم نم باران |
چه زیباست آنجا |
کنار جوی و لب رود |
جشن و شادی و سرود |
آن کشاورزان با صفا |
در شالیزارها و سبزه زارها |
همه در تلاش و کار و کوشش |
آنجا دلها با صفا |
رنگها رنگ خدا |
چه زیباست غروب دریا |
و امید به طلوع زندگی و فرداهای زیبا |
به راستی در گیلان بشر از طبیعت نشده جدا |
پاییز 98 نطنز
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861)
bijanjoormand.blogfa.com
راستی عمر گُل چه کوتاه و زودگذر است
آدما می آیند و میروند
در صحنه زندگی فقط خاطرهاشون بجا می مونه
راستی زندگی چه زیباست قدر لحظهها را بدانیم
ای کاش در وجود همه احساس عشق و عاطفه و محبت نهفته بود
ای کاش رنگ و بو و عطر گُلها را همه احساس میکردند
ای کاش ما انسانها در گُلها عمق زیبایی گُل و برگ و ریشه را در آب و خاک جستجو در دل خاک قدرت خدا را حس می کردم.
آیا میدانید که از دل خاک به قدرت خداوند این همه میوهها و خوراکیهای خوشمزه که از دل خاک میروید و طعم و مزه آنها اکثراً شیرین میباشد آیا میدانید علت آن چیست ؟
چون خداوند زندگی را به کام ما شیرین آفریده پس ای انسان نگذار زندگی به کام تو تلخ شود.
و اگر اندکی با تأمل و تفکر بیندیشیم خدا را در گُلهای زیبا حس میکنیم.
در طبیعت خدا صدای کلاغ چه چیز کمتر از صدای بلبل دارد.
اگر نبود صدای کلاغ از نغمههای بلبل در کنار گُل هرگز لذّت نمیبردیم
آیا میدانید در طبیعت خدا خار و گُل و بلبل و حیوانات و موجودات همه باید در کنار هم باشند تا امکان حیات در زندگی وجود داشته باشد
آیا میدانید اگر زنبور عسل نبود تنازع بقاء طبیعت بهم میخورد.
آیا میدانید اگر روزگاری موجودات از طبیعت خداحافظی کنند آن وقت انسان هم باید برای همیشه خداحافظی کند
و ای کاش عشق از روزنه امید دیده میشد
و ای کاش در ساحل زندگی طلوع و غروب زودگذر نبود
ای کاش گُلها پژمرده نمیشدند و بلبلان از عشق گُل افسرده
ای انسان با افق فکری خود در بینهایت عالم سفر کن
به هر سمت و سو و محوری که دوست داری برو و ما فوق سرعت نور عاقبت به کجا خواهی رسید.
اینجاست که باید بدانی که در این بینهایت عالم هستی هیچ هستی و باید بدانی که هر اندازه علم و دانش داشته باشی باید قبول کنی و بدانی در مقابل این عظمت هستی هیچ نمیدانی و اینجاست که ای انسان به قدرت خالق بینهایت عالم هستی پی خواهی برد
ای کاش در باغ و بوستان محبت گُلهای امید کاشته میشد
و ای کاش بهار و پاییز زندگی یکسان و پایان و نو امیدی وجود نداشت و عشق و محبت و دوستی جاودان بود.
ای کاش در آسمان آبی زندگی ستارههای محبت همیشه درخشان بودند و نور محبت در قلب عاطفه ها و انسانیت انسان ها جاری بود
ای کاش رنگ و روی زندگی و گذشت زمان آدم ها را عوض نمیکرد و بذر محبت و احساس و عاطفه در وجود آنها کاشته میشد و خوشه شادی و مهر و محبت و عاطفه و انسانیت برداشت میشد و عطر و بوی گُلهای شادی به مشام میرسید
ایکاش قایقهای امید در امتداد جاده مهر و محبت و ساحل زندگی به سوی افق خوشبختی در حرکت بودند و نور فانوس دریایی متلاطم زندگی در محور افق خوشبختی راه را روشن مینمود و پنجره نومیدی به روی هیچ کس بسته نمیشد و امتداد داشت تا بینهایتها و همچون پرنده ای سبک بال تا افق قلههای آرمان و آرزوها در پرواز و از پس تاریکی ابرهای یأس و نومیدی عبور میکردیم تا بینهایتها تا عرش خدا
تا آنجاییکه خدا آفریده و پایانی وجود ندارد پس ای انسان در صحنه امیدواری با امید در عالم هستی زندگی کن
آنجاییکه قلبها پیوند دوستی خواهد خورد و هرگز شکست وجود نخواهد داشت به راستی زمان گذرا و عمر ما کوتاه بیایید قدر دوستی و صفا و محبت و یکرنگیها را بدانیم
بیایید کینهها را رها دوستیها را صدا کنیم
بیایید تو گُلدونها بذر محبت بپاشیم
بیایید در آسمان خوبیها را صدا کنیم
و غصهها را رها و توکل بر خدا کنیم
بیایید کاری کنیم در صحنه زندگی با گُل و بلبل و طبیعت زیبا و آسمان آبی و ستارههای درخشان همه در کنار باغبان عالم هستی در امتداد جاده امید حرکت کنیم بیایید قدر دوستی و صفا را بدانیم و قلبها پیوند محبت و دوستی بزنیم
پاییز 98 نطنز
با احترام بیژن جورمند –افسر بازنشسته نیروی انتظامی (09904231861)
bijanjoormand.blogfa.com
درباره این سایت